امدم

ساخت وبلاگ
امروز یه شوک بزرگ بهم وارد شد... چند قدمی ام یه ماشین زد به یه جوون موتور سوار... بهم انقد نزدیک بودن که سریع زنگ زدم اورژانسپسر جوون مچ پاش به پایین کاملا آویزون شده بود و خون ازش میرفتازم پرسید پام از هم جدا شده؟ محکم گفتم نه! فقط شکسته. خودم قلبم توو سینه ام انگار نمیزد و با دهن روزه داشتم پس میفتادمبراش آیه الکرسی خوندم و بهش فوت کردم البته نه به این آسونی که بخونما، چندبار خوندمو اشتباه شد و از اول خوندم تا بلاخره درست خوندم و خودمو جمع کردم و راهمو ادامه دادم و با حال بدددددددد خودمو رسوندم مسجد محل و کِز کردم تا اذان مغرب بگن و خیلی زود نماز بخونم و آبگرم بیارن بخورن و منم بخورم و خون توو پاها و دستهای خودم حس نمیکردم و بی جون بودمبا خودم گفتم کرونا اونهمه، ا.غتشاشات و کشتارها و این تصادف های این چنینی و .... آدم به هیچی بنده واقعا به هیچی فقط خداست که نگهداره آدمه و همون بخواد جون گرفتن که چیزی نیس توو ثانیه اس... بخوادم پناه برخدا سلامتی آدمم میره موتور سواره اشک میریخت که: میدونم پام دیگه پا نمیشه کاملا حس میکنم از هم جدا شده..(راستم میگفت! مچ پاش فقط انگار به مویی بند بود و رو زمین کشیده میشد!)البته من حس میکنم عمق شکستگیش به این خاطر بود که تا پرت شد از جاش بلند شد و ایستاد تا عمق فاجعه رو ببینه و یکباره همون مچ پاش که شکسته بود فشار ایستادن رو تحمل کرد و بیشتر مجروحش کرد. و متاسفانه تمام حسم میگفت این پا دیگه پا نمیشه مگر اینکه معجزه ای بشه و خدا بخواد که انشالله خدا بخواد.. توو دنیا و جسمی اسیریم که انقدر فانی هست هنوز سنگینی رو قفسه سینه ام حس میکنم و اصلا نمیتونم صحنه رو از یادم ببرمحالم خوب نمیشه و خیلی توو فکر اون پسر جوونم بخصوص که میخواست به پدرش قبل اومدن امدم...
ما را در سایت امدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1because-ramshme بازدید : 62 تاريخ : شنبه 19 فروردين 1402 ساعت: 20:42

بعله... اینم از صفر یک که تقریبا بیست و پنج ساعت دیگه ازش باقی موندهخیلی سنگین بود. اما ساعت های آخرش رو میگذرونه... کاش یکی اینروزا رو دقیق و پُر حرارت و پُر احساس مینوشت که آیندگان لااقل تجسم کنن چه بر ما گذشت!اومدم جمله ای رو با امیدوارم شروع کنم ولی سختم هست که حتی جمله ای در رابطه با سال جدید با کلمه امیدوارم بسازم!اماا توو ذهنم چراغی روشن شد:آدمی به امید زنده اس...امید به زندگی بهتر...زیستنِ زیباتر...بودن با آدمهایی انسان! که عجیب اینروزها دچاریم به این آرزو که: انسانم آرزوست..مثلا ما گرد گیری هامون همچنان ادامه داره... خیاطیم تموم نشده.. و سفره هفت سین هنوز پهن نشده... و در آخرین ساعت های صفر یک در حال تلاشیم که تمام این امور رو به لحظه تحویل سال برسونیم؛ چرا؟چون به صفر دو... به مهلتی که خدا و زندگی بهمون داده امیدواریم...رفقا برا تک تک تون دعا میکنم امیدتون هیچوقت ناامید نشهانشالله خنده و اشک را توامان و در شادی تجربه کنیدذوق تون سرشار و تنتون سلامت باشه‌پیشاپیش سال نو مبارک امدم...
ما را در سایت امدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1because-ramshme بازدید : 70 تاريخ : يکشنبه 6 فروردين 1402 ساعت: 18:53

بزرگی میگفت:یا قدر چیزی و که داریم نمیدونیم!یا داریم حسرت چیزی که از دست دادیم، میخوریم امدم...
ما را در سایت امدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1because-ramshme بازدید : 65 تاريخ : يکشنبه 6 فروردين 1402 ساعت: 18:53